گبول نی،فروغ وقتیای شکلاتا رو سفارش میداد باید میگفت زارك(فاطمه)ابراهیم(شوَرِ زارك)بچسبونن ب شکلاتا/:
گیفتای زارکمان سی ما*-*
کادوی فروغمان سی زارکمان^^
کادوی کیمیا&کیانا ك تهشم رفتیم خونه و نخوردیم💔ولی عروس خانم بجاش کیك گرفتن و فرستادن فداهمتش،همیشه از ایکارا کنه صلبات.
و درنهایت کادوی خودمان سی زارکمان.
Halten Sie die Regelnعمو مجید کوچیکترین عموم و همونی ك موهامو با ریشزن کوتاه کرد،از وقتی زن گرفته لاغر شده مظلومتر شده،ای عمو از بین همه عموها جذابترین،خشتیپترین و خش خنده ترینه وقتی این لاغری و مظلوم شدنشو میبینم گلبم آتیش میگیره.(این عکسش برا دوران نامزدیشه)
دلیل زن نگرفتنم اصن همینه/:
فدای تو بشم که شیرینی😍زنگ فلسقه ك میشد دفتر و مدادمو آماده میذاشتم و دبیر درسو توضیح میداد و مو مینشستم سقراط و بقراط و افلاطون و هرك تو نظرم جذابتر بود رو میکشیدم و میدادم بچا و اونام میچسبوندن ب بُرد کلاس،یادتان زنده باد(:
امروزم اینو سرکلاس جغرافی و دینی کشیدم(:
برنامه من برای هالووینآره دیگه(:"
و اینم بگم قبلا لب ب نون خامهای نمیزدم بخاطر نونش،کلا بستنی نونی هم نونشو میندازم دور ولی از یجا ب بعد همینی ك تو تصویر میبینین دیگه(((:
درستش اینه:آی یایای اوف فوف فوف!صبح چایی.
پَسین چایی.(ای صبح نی اشتباه نگیرین،عادت دارم خیلی از عصرا"صبحونه"بخورم)
شو چایی.
اوایل بابا"عزیزم"سیوم کرده بود و اواسط شدم"عزیز"و همچنان همین سیوم،ای عزیزش از عزیزمش خیلی خیلی نابترِ واسم*-*
شمخانی در دیدار رئیس شورای مصالحه افغانستان مطرح کرد؛ آمریکابهدنبال ناامنی است/مقاومت؛راه مصون ماندهمو کاغذَکایی ك با کش پول میخاستیم بزنیم تو سر و کله مردم(':
بازم مقابلم تویی،تویی،تویی،تویی...(:دونت لفتینگ!الکُتَکااا*
کلا مشخصه کسی ك عکس انداخته ازمون از خنده زیادی ویبره میرفته!
سمپاشی سوسک ریز آشپزخانه ...محمود دیشبی از شیراز اومد و موهامو تازه اون موقع دید ك کوتاه کردم و دمپایی پرت کرد طرفم ك یکی ب کلهمان اصابت کرد(':مشتی هم ناسزا بارمان کرد و بسم الله را صدق الله گفت و خلاص(:
اومدیم منزل خاله،تو راه اومدن محمود،مبین پسرعممو ك دوازده سالشه رو،رو موتور میبینه ك پشتشم یه پسربچه دیگه نشسته،میزنه کنار و ب مبین میگه وایسه و اونم باترس وایمیسه و محمود میره هواش،ب مامان میگم مامان برو جلو محمود رو بگیر هرکاری میخاد بکنه باهاش بکنه،دعواش کنه،سرش داد بزنه ولی نزنتش برو جلوشو بگیر ك نزنتش،مامان هم میره ولی محمود یه چنتا چَك میزنه تو گوش مبین و گوششو میپیچونه؛همچنان از تو ماشین نظاره میکردم صحنه رو و آهنگ عاشقکشِ آرون افشار پلی و ب اوجش رسیده بود ك همین باعث شد دلم بسوزه و چندی قطره اشك بریزم.
شام رو سپردن ب مو و سونیا و مائم ب عشق اینکه شام رو سرپارك صرف ميكنیم با عشق ماکارونی پختیم ولی پارك کنسل شد(':
یکم نمایش اجرا کردم ك بیشتر بر پایه طنز بود ینی مامان و خالهی بزرگم قهقهه میزدنا(=
سونیا دست کشید تو موهام و خاب رفتم یه ربع ساعتی.
قرار بر پیادهروی تا ساعت دو شده ك هنوز درحال عیش و نوشن بزگواران(:
اگر شیری اگر ببری اگر کور
سرانجامت بود جا در ته گور
باباطاهر
شو خش.
ما بوسیله هم امتحان میشیم تو این دنیا!دیشبی ك با بچا دورهم جمع بودیم هرکسی ك مزاحممون شده بود رو زنگ میزدیم درس عبرت میدادیم بقولی،ایبار بچا هرچ شماره بود رو ریختن بیرون و مو دست و بالم خالی بود شکر خدا،دوتا مزاحما ك پونزده ساله بودن ببختا(:یکیشونو با شماره مو زنگ زدیم ك جواب نداد و چندی بعد خودش تماس گرفت و خیلی پیله بود خلاصه تا امروز درگیرش بودم،بخشی از گپامون.در نهایت عذاب وجدان گرفتم و وقتی گفت زنگ میزنم جواب بده رو جواب دادم.
نوزده سالش بود و بچه همدان ولی برا سربازی اومده بود بندر،کارش از اونایی ك بالا برجك کشیك میدن،بود*-*،براش توضیح میدم ك پیله رفیقمان شدی و ما رگ غیرتمان باد کرده بود اومدیم سرکارِت بذاریم تا شاید آدم شی،خلاصه فهمیدم کسی ك پیله بوده رفیقای پسر همدانیِ بوده ك با شمارهای بدبخت پیله چند نفر شده.خلاصه خودشم درخاست رل داد،گفتمش همه میرن سربازی تا شاید آدم شن و بعد سربازی ب فکر زن گرفتنن تو تازه یادت اومده رل داشته باشی!؟،میگه من تا حالا با هیشکی نبودم باور میکنی!؟،میگم موئم بگم تا حالا با هیشکی نبودم تو باور میکنی!؟،میگه اگه باور کنی باور میکنم،میگم مو باور میکنم ولی تو باور نکن(:
پسر خوب و بیریایی بود حقیقتا،برا سومین بار ميپرسه قبولم میکنی!؟،جواب میدم نه،میپرسه چرا!؟،میگم شلوغم از همه لحاظ شلوغم و دیگه نمیتونم و طاقتم کم شده!میزنم دلتو عین آب خوردن میشکونم(:،میگه اگه تو اینجوری میخای باشه ولی قطع کردنی گفت بعدا زنگت میزنم/:،برادر من ب سربازیت برس،اصن سربازی جا ایکارا نی!او رفیقشو اگه گیر میاووردم خیلی خوب بود،زنده زنده آتیشش میزدم(=
زنگ میزنم بابا ازش میپرسم کجایی و میگه بیرون از شهرِ و برا شام یچی خشمزه بپزم ك شام رو مهمون داریم،چند ساعت بعد زنگ میزنه میپرسه شام رو آماده کردی!؟،میگم آره،رفیقش از اوور میگه بای زودی آماده کردی!؟هنوز شب نشده ك!،میگمها!؟نه نه منظورم اینه مامان همچیو آماده کرده ك شب مشغول پخت و پز شه،بابا ميگه خو کنسلش کنین شام نمیایم،میپرسم چرا!؟،رفیقش از اوور میگه عزیزه من کار دارم نمیتونیم بیایم یه شب دیگه انشالله،میگم خا باشه،رفیق بابا گوشیو از بابا میگیره ميگه عزیزه ب مامانت بگو حواسش بیشتر ب بابات باشه شماره و عکس دختر مختر تو گوشی باباتهااا و میزنه زیر خنده،میگمها سرسابم(متوجهم)،میگه آفرین آفرین و قطع میکنیم؛بابا هرچ رفیق داره از دَم خُلَن یکیش نجیب خان یکیشمای دُکی بقیشونم ك نمیشناسم ولی خدا بخیر بگذرونه(:
یك نقطه بیش،فرقِ رحیم و رجیم نیست
از نقطــهای بتــرس ك شیطـانیات کنند
فاضل نظری
شو خش.
اعصاب - افق- اعدامتعداد صفحات : 0