loading...

روزمرگیهای من

بازدید : 611
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 2:37

سوال قشنگ و بجایی پرسیده ولی مگه استوری تبریك تولد و تبریك هرچ برای شخص خاصی،ب این دلیل نیست ك شخص خاص استوری و تبریکتو ببینه و خشحال شه!؟

خلاصه ك اینم از مکالممون،ضبط مکالمه بدرد‌‌‌ای موقعا میخوره(:

+ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹| 0:53|azooy| |
پارت سه عشق پنهان
برچسب ها
بازدید : 457
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 5:37

بازدید : 553
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 5:37

هنری آووردم براتون.

خاستم اولین چتمان با صغیر در نیو گوشی و با نیو سیمش ب یادگار بمونه.او سانسورا هم باید سانسور میشد:'

مینا و محمود میگن تولدتو یه شمع میذاریم رو ماشین بیا فوتش کن بعد بشین پشتش رانندگی کن اصن ماشینم برا خودت،قبول کنم یا چ!؟

+ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹| 0:27|azooy| |
گاهی باید اَرب بود،فقط بارید!
بازدید : 527
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

بازدید : 360
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

میدونی آخه یهو میاد خودش،یادش،یهو میان!

عزیزه،این عزیزه بد ازت دلخوره آخه.

از‌‌‌ای کیك دورنگای شیرین عسل میخورم با یه لیوان آب،بعد،خب،یهو این چشات فقط اشك میریزه،امون نمیدادنا،یه قطره اشك میریخت بعدی دیگه امون نمیداد،مث بچایی ك بالا سرسره صبر ندارن نوبتشون شه و جلوییَ رو هل میدن اینام همیجور داشتن همو هل میدادن.

میدونی چیشد!؟یادم اومد روزی ك باباش ب بهونه اینکه تو مدرسه خیلی شر بوده،گوشیو ازش گرفته بود و تو چندین روز بدون یه کلوم حرف زدنِ باهاش سر میکردی!یه دیوونه‌ی خندون ك بد دلش تنگ بود.

یادته شماره باباشو نداشتی چیکار کردی!؟صبح بود ساعتای نه ده چنتا شماره نمایندگی گیر آوورده بودی از هرجایی ك میشناختی،ب تك تکشون زنگ میزدی و میگفتی ببخشید آقای فلانی هست!؟،میخاستی ب باباش چی بگی!؟اصن فك نکردی واسش دردسر شه!؟چرا فقط ب فکر خودت و رفع دلتنگیت بودی!؟چی میشه الانم همونقدر ب فکر خودت باشی.ولی بعد‌‌‌ای اتفاق شماره باباشو ازش گرفتی.

آره میدونم میدونم اگه زمانش بیشتر از این بود اوضاعم از این بدتر میشد ولی میگه بدتر از این ینی دقیقا چقد بدتر،عمیق‌تر،زخمیتر؛زخم نیست ك،تومور مغزی چیه!؟همون،ولی از نوع قلبیش و از‌‌‌ای بدخیما،قیامتِ‌ااا!

عنصرت سست شده.

خدافظ.

+ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹| 6:42|azooy|
زهر و پادزهر باهم!
برچسب ها
بازدید : 578
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

تابوتاتا.

بی نقص ببین خان،ینی یجوری سعی کن بی نقص ببینی،تو دو ستا از نوشته‌هام گفته بودم ك یوسف مدادرنگیامو جمع کرده برده خونشون وگرنه دوست داشتم رنگ رنگی باشه.

پذیرا باشید این را ازم.

+ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹| 0:19|azooy| |
زهر و پادزهر باهم!
بازدید : 378
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 10:38

دستاشو میذاره پشتش و میاد میپرسه دست چپُ و میخای یا راستُ!؟،با ذوق میگم چپ،و نوشابه قسمتم میشه و بسی خرسند میگردم.

عکسم هنری شده خودم میدونم^^.

+ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۹| 0:33|azooy| |
نوبتی هم باشه،نوبت ماکارونیِ!

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی